|
پنج شنبه 5 اسفند 1389برچسب:, :: 15:55 :: نويسنده : مریم
پسر:سلام خوبي مزاحم نيستم؟ دختر: سلام، خواهش ميكنم. دختر: asl plz پسر: وحيد/26/تهران و شما دختر: نازنين/22/تهران پسر: ا چه اسم قشنگي! اسم مادر بزرگ منم نازنينه دختر: مرسي، شما مجردين؟ پسر: بله، شما چي؟ ازدواج كردين؟ دختر: نه، منم مجردم، راستي تحصيلاتتون چيه؟ پسر: فوق ليسانس مدريت از دانشگاه MIT فرانسه دختر: منم فارق التحصيل رشتهء گرافيك از دانشگاه سرين فرانسه هستم. پسر:wow چه عالي! واقعا از آشنايي با شما خوشحالم دختر: مرسي منم همين طور، راستي شما كجاي تهران هستين؟ پسر: من بچهء تجريشم شما چي؟ دختر: ما هم خونمون اونجاس! شما كجاي تجريش مي شينين! پسر: خيابون دربند، شما چي؟ دختر: خيابون دربند؟! كجاي خيابون دربند؟! پسر: خيابون دربند، خيابون ........ كوچه....... پلاك ........ شما چي؟ دختر: اسم فاميلي شما چيه؟ پسر: من؟ حسيني، چطور؟! دختر: چي؟! وحيد تويي؟! خجالت نميكشي چت ميكني؟ تو كه گفتي امروز ميخواي با زنت بري قسطاي عقب موندهء خونه رو بدي! مكانيكي رو ول كردي داري چت ميكني؟ پسر: ا عمه ملوك شمائين؟ چرا اول نگفتي؟ راستش! راستش! دختر: حالا ديگه آدرس خونهء مارو به آدماي تو چت ميدي اگه به فريده نگفتم پسر: عمه جان ترو خدا نه به فريده چيزي نگين، اگه فريده بفهمه پوستمو ميكنه! عوضش منم به عمو فريبرز چيزي نميگم! دختر:او و و م خب باشه چيزي بهش نميگم، ديگه اسم فريبرزو نياريا ، راستي من بايد برم عمو فريبرز اومد باي! پسر: باشه عمه ملوك باي! نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |